پنجاه و هفت رفت ز تاريخ عمر من

شاعر : مسعود سعد سلمان

شد سودمند مدت و نا سودمند ماند پنجاه و هفت رفت ز تاريخ عمر من
دانم که چند رفت و ندانم که چند ماند وامروز بر يقين و گمانم ز عمر خويش
از حبس ماند عبرت و از بند پند ماند فهرست حال من همه با رنج و بند بود
جان در بلا فتاد و تن اندر گزند ماند از قصد بدسگالان و ز غمز حاسدان
خيره مطپ که کره‌ي تو در کمند ماند چوگان بنه که گوي تو اندر چه اوفتاد
چندين هزار بيت بديع بلند ماند ليکن به شکر کوش که از طبع پاک تو